افتاده ام به جان اتاقم.تخت را جا به جا کردم.میز توالت راتکیه دادم به دیوار ارغوانی.قفسه کتاب ها را گذاشتم پایین تختیخچال را از برق کشیدم و تمیز کردم میوه های رنگی رنگی خریدم غبار آیینه را گرفتم.و پرده توری سفید را شستم و رو تختی صورتی با گل برگ های ریز سفید و صورتی را پهن کردم دلمه های ریز با برگ مو درست کردم و.گلدان قرمز با برگ های ریز سبز گذاشتم کنار آیینه.مثل مار زخمی به خودم می پیچمدرست نمی شود.خودم هستم که غلطم.جای غلط تمام اتفاق های دنیا ایستاده امجای تمام نداشته های دنیا ایستاده امنمی نویسم که نکند حال بد بخواهد به روزهایم سرایت کند.خوب نمی شوممی نویسمخوب نمی شوم.دارم هی تلاش می کنم.صب تا شب .شب تا صب دارم می دوم که به آرزوهای کوچک بزرگم برسم.تلاش می کنم و می دوم.اما انگار نرسیدن شده سهم مندارم  تمام زورم را می زنم که کشتی که خودم ساخته ام توی بیابان برایش دریا پیدا کنم که راهش ببرم.دریا نیست توی بیابان و آرزوهای من دارند خشک می شونداتقصیر من نیست.من دارم تمام تلاشم را می کنم هیچ چیزی برایم نماندهاز این حس پوچی و بیهودگی دارم به مرز مردن می رسمتوی اتاق راه می روم و جارو می کشم و دستمال می کشم و آهنگ گوش می کنم و می نویسم و پاک می کنمزن قصه ام هنوز سر گردان توی شهر غریب ماندهاشک را با سر انگشت های م پاک می کنم .موهای بلندم را آرام آرام جمع می کنم توی آیینه خیره می شوم به چشم های بی فروغ مفکر می کنم کی شد که من هم مثل مرضیه بروم موهایم را کوتاه کنم و تا وقتی به خاسته ام نرسیدم و دست هایم کوتاه باشد از آرزوهایم موهایم را هم کوتاه نگه دارمباید بجنگمهنوز زود است برای تسلیم شدن.فندوقی صدایم می زندعمهبر می گردم کف دستم گل ریزی می گذارد و می گوید برای تو، مراقب خودت باش بغض می کنم.این دختر چرا دارد این همه زود بزرگ می شود؟چرا دلش نگران دل من است؟از کی دلشوره من را گرفته.چیزی برای م نماندهجز آرزوهایی که دارند من را تا نا کجا می کشانند.کاش گم شومکاش پیدا شوم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

wikimediafoundation Hugo دست نوشته های یک نویسنده دیوانه ساخت اپليکيشن حرفه اي پهلوان دوست داشتنی دلنوشته های نورا عشق نویس*-* فلزیاب تصویری انتنی نقطه زن حرفه ای09909061300 ghahramani خرید اینترنتی